مقايسه استراتژي با برنامه ريزي

نرم افزار ها و راهكار هاي مديريت و سازمان ها

مقايسه استراتژي با برنامه ريزي

۱۰ بازديد ۰ نظر

برنامه پيش بيني اقداماتي است كه براي دست يابي به هدف خاصي انجام مي گيرد. پيشران برنامه ها زمان است و اين با استراتژي كه توسط فرصت به پيش رانده مي شود ماهيتاً متفاوت است.

بدين ترتيب مقايسه استراتژي با برنامه ريزي دراز مدت اصولا امري بي معناست. برنامه ريزي يك فرايند است كه با يك ترتيب منطقي و به صورت گام به گام اهداف مورد نظر را دنبال مي كند، در حالي كه استراتژي يك فرايند نيست. استراتژي ها با بروز فرصت ها معنا پيدا مي كند و با از بين رفتن آن ها معناي خود را از دست مي دهد.


بنا بر اين ديگر چيزي به نام برنامه ريزي استراتژيك وجود ندارد. برنامه برنامه است و استراتژي، استراتژي.

مادامي كه اقدامات خود را بر مبناي پيش بيني آينده متكي ساخته و اقدامات لازم براي تحقق آن را در ابعاد زماني پنج ساله، ساليانه، فصلي و ماهيانه برآورد و تنظيم كنيد، اين كار يك برنامه ريزي است. حتي اگر عوامل مساعد يا نا مساعد” موافق و مخالف” داخل و خارج سازمان را تحت عناويني مانند فرصت، تهديد، قوت و ضعف در جدولي نوشته و در برنامه ريزي خود لحاظ كرده باشيد.

هنگامي كه صرف نظر از آهنگ زماني، صرفا با درك يك فرصت حركتي براي تحقق منافع آن آغاز شود، اقدامات شما ماهيتاً يك استراتژي است. حتي اگر از ابزاري مانند جدولSWOT و BCG استفاده نشده باشد.

گري هامل ” G.Hamel” يك استراتژيست برجسته و مشاور شركت نوكياست. وي در مقاله خود مي نويسد: برنامه ريزي يك فرايند است و فرايند ها نمي توانند استراتژي توليد كنند. وي كار خود در شركت نوكيا را استراتژيك كردن” STRATEGIZING ” شركت مي داند و به شدت از اين كه آن را برنامه ريزي استراتژيك بخواند پرهيز دارد.

بسياري از نظريه پردازان استراتژي همچون مينتزبرگ ” H.MINTZBERG ” و كوئين “J.B QUINN ” نيز در ماهيت غير فرايندي استراتژي با “هامل” هم نظر هستند. استراتژي اثر بخش با كشف فرصت هاي استراتژيك آغاز مي شود و با از بين رفتن و يا به ثمر رسيدن آن نيز از بين مي رود. اين دوران ممكن است كوتاه حتي كوتاه تر از برنامه ساليانه باشد و ممكن است متناسب با نوع فرصت، ساليان دراز به طول انجامد.

در اين رويكرد، سازمان در عين حالي كه براي بهبود كيفيت عملكرد خود برنامه ريزي كرده است “A” ، براي تشخيص فرصت هاي استراتژيك نيز فعاليت مي كند ” B ” .هرگاه اين فرصت درك شد “C ” استراتژي براي به فعاليت رساندن منابع بالقوه در فرصت، فعال مي شود و در صورت موفقيت اثر بخشي، سازمان در سطح كاملاً متفاوتي از گذشته به كار مي پردازد.

سطحي كه هيچ گاه از ديدگاه برنامه ريزي قابل تصور نبوده است. ايده فتوكپي الكترواستاتيك ” زيراكس” خارج از شركت زيراكس متولد شد. ولي تنها شركت زيراكس بود كه اين فرصت را شناخت كه با خريد ايده طراحي و ارائه دستگاه هاي فتوكپي خشك، اين بازار گسترده كه تا آن زمان به طور سنتي در اختيار شركت M3 بود را به تصرف كامل خود درآورد.

استفاده از فرصت “اينترنت” توسط جف بزوس و تأسيس اولين شركت فروشنده كتاب از طريق اينترنت را نيز مي توان نمونه ديگري از اين امر به شمار آورد.اين گونه مثال ها بي شمارند. مهم درك اين مفهوم است كه پيش رانه استراتژي بر خلاف برنامه فرصت ها هستند. فرصت ها درون مايه اصلي استراتژي هستند و بدون آن هيچ تحولي در كار نخواهد بود. در تفكر استراتژيك بايد به دنبال فرصت ها بود.فرصت هايي كه براي سازمانف منافع كثيري را به همراه داشته باشد.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.